پیشنویس اول: شخصیتهای حاضر در خاطرات: دوشنبه، چهارم مردادماه 1389، حدود ساعت 3 بامداد راهی فرودگاه شهید هاشمینژاد مشهد شدیم. بعد از تحویل ساکها تا ساعت 4:30 در انتظار باز شدن گیتهای خروج بودیم. زمان اذان صبح فرا رسیده بود اما دریغ از یک نمازخانه در سالن پروازهای خارجی فرودگاه! تکه پارچهای زیر پایمان انداختیم و تک تک به نماز ایستادیم.
پدرم، ملقب به بابا، 49 ساله، کارمند
مادرم، ملقب به مامان، 46 ساله، خانهدار
برادرم، ملقب به س، 17 ساله، دانشآموز
مادربزرگم، ملقب به مامان جون، 74 ساله، خانهدار
پیشنویس دوم: سعی میکنم از بخشهای شخصی سفرنامه صرفنظر کنم و در هر قسمت از نوشتههایم حواقل یکی از سؤالاتی که در ذهن دارم را مطرح کنم.
پیشنویس سوم: اعمال و رفتار من در این سفر به هیچوجه نمایانگر رفتار عمدهی شیعیان نیست. بنابراین امیدوارم نوشتههایم به عنوان فقط یک فرد ناآگاه و گناهکار و نه به عنوان نمایندهی شیعیان تلقی شود.
ازدحام جمعیت در هنگامی که تنها یکی از 6 گیت باز میشود، قابل حدس است. مأمور محترم، با خیال راحت و بدون توجه به صف بلند مسافرین با طمأنینهی تحسینبرانگیزی به کارش مشغول شد. نیمساعت بعد دومین مأمور با صورتی خوابآلود و با گامهایی پرغرور دومین گیت را گشود. دغدغهی اصلی مسافران قضا شدن نماز صبح بود. مسئولین گفته بودند که در سالن بعد از گیتها، نمازخانه هست. البته هرچه فکر کردم، نفهمیدم چه اصراری به گفتن چنین دروغی بود! بعد از عبور از گیت، عدهای دیگر از مسافران با همان وضع قبل به نماز ایستادند.
[...] پرواز بدون تأخیر در ساعت 6:30 انجام شد و ساعت 9 به وقت محلی خود را در فرودگاه مدینه و در صفهای طویل گیتهای ورود یافتیم! وضع فرودگاه مدینه هم تفاوت چندانی با مشهد نداشت. ساعت 10:30 به هتل رسیدیم و پس از استراحتی نیمساعته، راهی حرم مطهر نبوی شدیم. اندکی بعد بانگ اذان طنینانداز شد. نماز ظهر را به جماعت و نماز عصر را فرادی اقامه کردیم. برای نخستین بار بود که با برادران اهل سنت به نماز میایستادم و به شیوهی آنها نماز میخواندم. تفاوتهای اندک در عادات نمازخوانی، گاه ما را به اشتباه میانداخت. [...] هنگام نماز مغرب دوباره به حرم مشرف شدیم. در هنگام ورود، با صحنهای غریب مواجه شدم: سفرههای بلند و باریک و مسلمانان روزهدار بر سر سفرهها... محتوی سفرهها چای بود و نان و خرما. با بلند شدن بانگ اذان، مسلمین روزهدار افطار کردند و پس از اندکی سفرهها جمع شد و بلافاصله صفوف نماز جماعت شکل گرفت.
با شنیدن صدای اقامهی امام جماعت، همه ایستادیم و نماز جماعت مغرب را اقامه کردیم. لذت خواندن این نماز با نماز ظهر قابل مقایسه نبود. ظهر امام جماعت حمد و سوره را آهسته میخواند و ما فقط در این مدت طولانی، این پا و آن پا میکردیم تا رکوع فرا رسد. اما نوای دلنشین قرآن در نماز مغرب، این نماز را خواندنیتر کرده بود!
[...] شب، مراسم جشن نیمهی شعبان در غذاخوری هتل برپا بود که البته ما در آن شرکت نکردیم.
و اما سؤال: من خود را پیرو حضرت علی(علیهالسلام) و سایر ائمهی معصوم میدانم. در این نخستین روز سفر به چشم دیدم که سفرهی افطار اهل سنت از سفرهی من، به اهل بیت شبیهتر است. البته باید اعتراف کنم که در ایران هیچگاه، موقع افطار در مسجد یا حرمی حاضر نبودهام. آیا عمل به سیرهی بزرگان توسط اهل سنت ارزشمندتر است یا داعیهی پیروی از امام علی(ع) توسط خودم؟